اولین فحش زندگیت و گوجه های پخته
دیروز بابا نوید برات آدامس توت فرنگی خریده بود که همه آدامسها رو خوردی بابانوید گفت شان آی چرا همه آدامسها رو خوردی برای فردا هم نگه دار دیگه من برات نمی خرم من هم که دیدم داره دعوا می شه گفتم خوب حالا بابا نوید ببخشید شاید شان آی دوست داره یک روزه همه آدامسهاش بخوره به جای ده روز بابا نوید هم گفت من دیگه برات تا ده روز آدامس نمی خرم شان ای هم گفت خوب نخر می گم مامی بخره بابا نوید گفت مامی نمی خره برات . شان ای گفت خودم می دونم نمی خره بابارضا می خره می ده به مامی به من بده بابانوید گفت بابارضا هم نمی خره .شان آی گفت می خره می خره می خره بعد ازهم دور شدن ، من که فکر می کردم قضیه فیصله یافته رفتم توی هال روی مبل نشستم که دیدم با پشت چشم نازک اومدی زیر لب گفتی بابانوید بیشور بی ادب من هم که اصلا به روی خودم نیاوردم بعد دوباره به چشمام نگاه کردی و گفتی میدونی چی افتم(گفتم) نگاش کردم بعد گفت افتم بابانوید بیشور بی ادب باز مجبور بودیم به روی خودمون نیاریم بلند شدیم رفتیم دیدم بابانوید تو آشپزخونه غش کرده از خنده و کل صورتش قرمز شده بود بعد بابانوید رفت بیرون ، من هم شروع کردم شام کشیدن برای شان آی کباب و گوجه پخته شده و برنج هم جدا ، چون دیگه کبابش نمیخورد فقط پلو سفید می خورد شروع کردم کباب و گوجه ها را به شان آی دادن که گفت فقط کباب بده گوجه ها رو بزار برای بابا نوید بخوره(چون از گوجه پخته متنفره) بعداز یک ساعت که بابانویداومد شام کشیدم که شان آی گوجه ها رو می ذاشت تو دهن نوید می گفت بدو(بخور) ایلی اشمزست(خیلی خوشمزه است