خاله آزاده و خاله سوده در نقش کودک
دیروز از مهد کودک که اومده بودیم شروع کردی به بازی مثل اینکه تو مربی مهد بودی و سوده و آزاده بچه های ٢ ساله مدامم دعواشون می کردی که اگر تغذیشون نخورن مامانشون نمی یاد بعدش رو به آدونی (یه میمون زشت) کردی و گفت خوب آزاده جون عزیز دلم مامانت اومد برو
بیچاره خاله آزاده بعد روبه صندلی کردی و گفتی سوده بدو برو دستات و بشور بعد باخودت گفتی ، ای این که صندلیه
بعد رفتی سراغ اسباب بازیهات تا یه چیزی پیدا کنی بزاری جای سوده بیچاره بعد یه اختاپوس (٨ پا)پیدا کردی گفتی بریم بریم زود باش دستات و بشورم
(لبه شوفاژ شیر آب بود) بعد شروع کردی به دست شستن بعد گفتی من می خوام برم پیش بچم دیرم شده، ای، سوده چرا با همه دستات تغذیه خوردی
وای که قیافه من دیدنی بود واقعا ترکیدم از خنده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی