سرسره آبی
شان آی خوشگلم از بعد از عید تصمیم گرفتم هر روز ببرمت پارک تا بازی کنی چقدر اونجا رو دوست داری از اداره که می رسم خونه مامی با هم می ریم پارک تا ۶ بعدازظهر بعد برات یک بستنی می خرم و با هم میاییم خونه و تو کمی استراحت می کنی البته بماند که روزهای اول دل از پارک نمی کندی و گریه می کردی من هم خیلی خسته می شم و از خستگی پاهام ذوق ذوق می کنه ولی بهت گفتم اگر گریه کنی و نیایی دیگه نمی تونیم پارک بیاییم روز بعد بهت گفتم شان آی خانم از سرسره آبی و تاب خداحافظی کن گفتی مامان مونا سرسره آبی داره گریه می کنه میگه دانای(شان آی) نرو پیش من بمون خیلی ناقلایی حالا من باید چی بهت می گفتم عروسک ...
نویسنده :
مونا
9:19